بعد از بیمارستان...
بعد از بیمارستان رفتیم خونه مامانی الین جون از بیمارستان رفتیم خونه مامانی الین (مامان بابا) چون عموسعید و زن عمورویا به همراه آرادجون زحمت کشیده بودن و از تهران اومده بودن پیش ما. رفتیم خونه مامانی تا همه کنار هم باشیم. این چندروز بهمون خیلی خوش گذشت. آراد هم الین رو خیلی دوست داشت و اصلا حسودیش نمیشد. کنار الین می نشست و می گفت:"الین ماشاالله چه نگاهی به من می کنه" عمو و زن عمو یه هفته پیش ما بودن. بعد از اون هم ما خونه مامانی موندیم الین جون حمام 10 روزه گی خودشو خونه مامانی رفت (مامانی زحمت کشیدن و الين جون رو شستن"دستشون درد نکنه")و بالاخره اومدیم خونه خودمون. ...
نویسنده :
ماماني و بابايي
10:45